Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «مشرق»
2024-05-08@02:42:16 GMT

شرمنده‌ام ز سَری که به تن می‌کِشم هنوز

تاریخ انتشار: ۱۰ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۳۰۹۲۴۱

شرمنده‌ام ز سَری که به تن می‌کِشم هنوز

این که نمی‌توان دهه هشتادی‌ها را بدون «حاج قاسم» و دهه نودی‌ها را بدون «سلام فرمانده» شناخت‌، شاید حکمتش رسالت بزرگی باشد که بر دوش این نسل گذاشته شده و قرار است کار بزرگ را اینان به سرانجام برسانند.

به گزارش مشرق، محمدهادی صحرایی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:

به نام خدای مظلومان و خون‌های به ناحق ریخته‌ای که خودش خونخواه آنهاست و خواهد پرسید به کدامین گناه کشته شدند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به یاد آخرین نیایش و به یاد آخرین نماز. به یاد آخرین صدا کردن مهربان مادرانه. به یاد آخرین سلام به احمد بن موسای شاهچراغ علیه‌السلام و به یاد آخرین زیارت و به یاد آخرین بوسه بر ضریح. به یاد آخرین نفس کشیدن عمیق، در حرم. به یاد آخرین فشردن دست کوچکی که در دست مادر است.

به یاد حرف‌های مانده در نگاه آخرین مادری که نقش بسته بر زمین، با چشمهای نیمه باز. به یاد جمله‌های ناتمام مانده پدر، و آن نگاه پراضطراب او. به یاد آخرین پناه بردن کودکی به آغوش امن پدر، مادر و برادرش. به یاد آرتین مانده در میان خانواده‌ای که نیست. و میان نقش و ردّ خون بی‌گناهان دیگری که مانده بر سینه زمین. به یاد آخرین تپش‌های قلب کوچکی که سخت می‌زند. به یاد آخرین آرزوی کودکانه‌ای که نقش بر آب می‌شود. به یاد آخرین خاطره و نگاه مانده تا ابد در آیینه حرم. به یاد آخرین عطر پیچیده حرم در اعماق ذهن، که آغشته شد با بوی خون، طعم اشک و دست‌های سرد.

نه می‌توان نوشت و نه می‌توان نگفت. نه می‌توان خواند و نه می‌توان سرود. داغی که بر سینه ما سنگینی و هر انسانی را بی‌تاب می‌کند آن نیست که عده‌ای از میان ما گلچین شده و رفتند. شهادت در اندیشه اسلامی رسیدن به اوج نعمات خدا و دری از درهای بهشت است که خدا بر روی بندگان خاصش باز می‌کند. و این اوج گرفتن و رسیدن به مقصود زیباست و بالاتر از رضایت خدا چیست؟ به‌ویژه آنکه این فرصت کم‌نظیر در جوار امامزاده‌ای باشد که محل رفت و آمد ملائک است و منشأ مناجات و عباداتی که از سوی بندگان به آسمان می‌رود. چه از این بالاتر و چه قسمتی از این رشک‌انگیزتر؟ بهتر از این و آن که در ابتدای سال به دو طلبه شهید در جوار امام رضا علیه‌السلام دادند چیست؟ این مایه حسرت ما و چشم امید ما به شفاعت آنهاست. ولی آنچه بی‌تابمان می‌کند چیز دیگری است.

مظلومیت انقلاب اسلامی و مؤمنین و مستضعفین را هرگز نمی‌توان در کلام بشری گنجاند و هرگز نمی‌توان معادلی برایش جست. مردمی که الله را خدای خود انتخاب کرده و خواستند به راه انسانی رفته و عبودیت را برگزیده و از شیاطین دوری جستند را چنان مورد آزار و اذیت قرار دادند که شاید بتوان ۴۳ ساله عمر انقلاب اسلامی را از نظر تراکم مظلومیت در تاریخ خلقت بی‌نظیر دانست. نمونه مشکلاتی که شیاطین برای آنها به وجود آوردند و جنایاتی که در حقشان کردند و نیز مقاومتی را که این مؤمنین و مستضعفین از خود نشان دادند نمی‌توان در تاریخ جست. چنین استقامتی است که شایستگی رسیدن به آرزوهای بزرگ را برای این ملت رشید و مقاوم فراهم کرده و وعده داده است. و نزول ملائکه‌ای که دائماً آنها را از ترسیدن و ناراحتی برحذر می‌دارند و به رسیدن به بهشت خدا وعده می‌دهند،بر این امتی است که نظر کرده خداست.

اثبات حقانیت انقلاب اسلامی سخت نیست. کافی است پرسیده شود دلیل این همه دشمنی با ایران و کینه از ایرانی چیست؟ چرا آنها که دم از آزادی بیان و ادیان می‌زنند نمی‌توانند خداپرستی مردم ایران و استقلال و آزادی آنها را تحمل کنند؟ این دیکتاتوری نفس‌گیر و تاریک برای چیست؟ چرا این همه خباثت و خشونت و حیوان‌صفتی علیه کسانی است که می‌خواهند مستقل باشند؟ چرا کسانی که نمی‌خواهند در «ولایت جهانی شیطان» باشند باید چنین شکنجه شوند؟ تمدن غرب، چرا نمی‌تواند استقلال کشورهای دیگر را تحمل کند؟ تکبر و تفرعن لعنتی آنها از جان ما چه می‌خواهد؟ لعن و نفرین و مرگ بر همه دیکتاتورهایی که مردمان را به بردگی و بندگی خود می‌خواهند و می‌خوانند و می‌برند. آنها که با شعار حقوق بشر، انسان ذبح می‌کنند و آزادگان را دیکتاتور می‌نامند و با شعار زندگی، جان می‌گیرند و به اسم رهایی زن، آنها را به کنیزی می‌برند و به بند می‌کشند.

 اثبات خبث دشمنان انقلاب اسلامی نیز سخت نیست. ۱۷ هزار ترور دهه شصت را دهه هشتادی‌ها و دهه «سلام فرمانده» ندیده‌اند ولی با حوادث این روزهای خیابان‌های کشور می‌توانند ببینند و بی‌پرده بدانند که پدران و مادران‌شان انقلاب اسلامی را از میان چه آتش و خونی به دست آنها رسانده‌اند و برای آنکه ایران کشور خوبان شود چه خون دل‌ها خورده و رنج دورانی دیده‌اند. شاید یکی از درس‌های فتنه اخیر، این باشد که پس از ۴۳ سال، مرور درس‌های انقلاب شود و نسل جدید هم دوست و دشمن خود را خوب‌تر بشناسند و بابصیرت‌تر، جایگزین گذشتگان خود شوند و آگاهانه‌تر از آرمان‌های انسانی دفاع کنند. رهبرحکیمی که به نوجوانان فرمود «بچه‌های عزیز من، شما نسلی هستید که خواهید توانست با فائق شدن بر ترفندهای دشمن و عبور از موانع و سختی‌ها، این کشور را به نقطه اوج و به آرمان‌های اسلامی و آرزوهای بزرگ ملت برسانید» متوجه بود که برایشان شرط «دشمن‌شناسی» هم گذاشت.

این که نمی‌توان دهه هشتادی‌ها را بدون «حاج قاسم» و دهه نودی‌ها را بدون «سلام فرمانده» شناخت‌، شاید حکمتش رسالت بزرگی باشد که بر دوش این نسل گذاشته شده و قرار است کار بزرگ را اینان به سرانجام برسانند.

«ترورهای کور» منافقین دهه شصت را چگونه باید برای نسل جدید تعریف می‌کردیم. این که کسی را تنها به جرم ریش داشتن یا چادری بودن، با تیغ موکت بری رشته رشته می‌کردند را اگر باور نداشتند در این بازه «چهل روز و شاهچراغ» همگی دیدند و باور کردند. همه باور کردند که اگر عده‌ای از خواص، نفهمانه حرف بزنند و بیانیه دوپهلو بدهند و عده‌ای هم از توبره بخورند و هم آخور، می‌توانند فضا را از عقلانیت تهی و از احساس کور لبریز کنند و جوانان بی‌تجربه را طعمه مطامع شیطانی و ابزار انتقام ناکامی خود کنند و جامعه‌ای که دچار اغتشاش شد، بهترین مرتع برای حیوانات انسان‌نمایی می‌شود که بدتر از سگان وحشی‌، کودک می‌درند. این وقایع را چگونه می‌شد برای نسل هفتاد و هشتاد و نود توضیح داد و پاسخ «مگر می‌شود؟» را نشنید؟

از تروریست منافق و داعشی که به تعبیر قرآن، پست‌تر از حیوان و در حد هیچ هستند، توقعی نیست چرا که جزو بدترین جنبندگانی هستند که با وجود چشم و گوش و عقل، از دیدن و شنیدن و فهم حقایق انسانی محرومند ولی مدعیان تمدن و گفت‌وگو و فرهنگ و هنر و ورزش را هم باید این‌گونه دید؟ اگر در فتنه ۸۸ سران فتنه‌، دروغگوی معرکه شدند و برخی از آنها در ختم ساختگی زنده‌ها شرکت می‌کردند در فتنه امسال، برخی بازیگران سیما و سینما و فوتبال به این جرگه پیوستند. اگرچه دردناک ولی جالب است که به دروغ از دخترک دانش‌آموز اردبیلی کشته‌سازی کرده ولی برای آرتین و سه دانش‌آموز شاهچراغ سکوت می‌کنند! این چه معنی دارد؟ آنکه با برره، آتش به ادب و فرهنگ زد و ادای «حافظ می‌خوانی؟» را اتود می‌زد و پس از پول گرفتن، از راضی نبودن پخش «حتی یک فرم» از فیلمبازی تکراری «عاشق شدی؟» گفت، چرا این جنایت عیان علیه مردم مظلوم ایران را محکوم نکرد؟

چرا آن فوتبالیست بی‌معرفت، چرا آن بازیگر بی‌وفا، چرا آن مرده‌خور سیاسی، چرا آن بی‌خبر از همه‌جا، چرا آن قمارباخته‌ای که به بهانه مهسا فرار کرد و چرا همه آنها که برای مرگش یا گیسو پریشان کرده یا پریشان گفتند، برای ۱۵ بی‌گناه و مظلومی که با جنایت محرز داعش، به خاک افتادند زبان و قلم نمی‌چرخانند؟ مردم می‌پرسند تفاوت این برخورد دوگانه و منافقانه در ماجرای فوت مهسا با این ۱۵ نفر و ده‌ها جوانی که در این مدت توسط منافق و کومله و دموکرات و پژاک و بهایی و پس مانده‌های ساواکی به خاک افتادند چیست؟ آیا برای آن یک نفر، پای تطمیع، پول یا وعده در میان بود و برای این ده‌ها نفر نه؟ آیا برای آن یک نفر دستوری از خارج یا قول و قراری از سفارتخانه، آمده بود و برای این ده‌ها نفر نه؟ ماجرای تلخ شاهچراغ هم بر صدهای دیگر اضافه شد ولی مرثیه‌اش هنوز می‌ماند.

کدام مسلمان، ایرانی یا جوانمردی هست که از دیدن صحنه‌های تکان‌دهنده شاهچراغ و ولع وحشیانه آن داعشی برای کشتن بی‌گناهان، متأثر نشده و به خشم نیامده باشد؟ جای خطبه ۲۷ نهج‌البلاغه و داستان خلخال اینجاست و ما از همه آن بیگناهان و به‌ویژه رامتین عزیز، شرمنده‌ایم که آنجا نبودیم و استخوان آن حرامی را خرد نکردیم و پناه مظلومان نشدیم و شرمنده از سَری که به تن می‌کشیم و از غصه نمرده‌ایم. آن که امیر ارتش‌مان نوشت، حکایت حال و حرف ماست اگرچه می‌دانیم که صبر انقلابی ما حکمتی دارد که بارها معجزه‌اش را دیده و دانسته‌ایم که مقابله با فتنه پیچیده و ترکیبی دشمن بسیار متفاوت از جنگ با دشمنِ روبه‌روست. سلاح کاری این جنگ، شناخت نقشه دشمن و تبیین و روشنگری است و برای مسئولین نیز کور کردن چشم و چشمه فتنه‌هاست. مردم کار خود را با بذل آرامش و آسایش و عزیزان و صبر انقلابی خود انجام دادند. نوبت به مسئولان رسیده که إن‌شاءالله آنها هم از این آزمون سربلند بیرون بیایند و با اقدامات انقلابی خود، تسلی خاطر و تشفی قلوب مؤمنین و مستضعفین شوند. بعون‌الله و فضله.
 

منبع: مشرق

کلیدواژه: بازار خودرو حادثه شاهچراغ قیمت داعش حمله تروریستی شاهچراغ حمله تروریستی به شاهچراغ انقلاب اسلامی ایران فتنه خودرو قیمت های روز در یک نگاه حوادث سلامت انقلاب اسلامی یاد آخرین نه می توان برای آن چرا آن

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۳۰۹۲۴۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

اصلاح‌طلبان؟ خیر، متشکرم!

این نوشته تلاشی است برای طرح یک مسئله، آسیب‌شناسی یک روند و در حد وسع ارائه چند پیشنهاد، که در نوشته دوم تقدیم خوانندگان خواهد شد. برای ورود به بحث ناگزیر از طرح یک مثال هستم. همه ما در سطوحی با مسئله‌ها، بحران‌ها و بعضاً فجایعی دست به گریبان هستیم و برای مواجهه با آن‌ها به ابزارهایی متوسل می‌شویم. این ابزارها در مواقعی به حل مسئله و مدیریت بحران کمک می‌کنند و حتی قادر هستند از فجایع جلوگیری کنند و در برخی موارد واجد چنین کارکردی نیستند. به گمان من به سیاست نیز می‌توان از این منظر نگریست؛ یعنی مسئله‌ها، بحران‌ها و فجایعی را فهرست کرد و سپس پرسید آیا ابزارها و ابتکارهای متعارف احزاب، جبهه‌ها و حتی افراد واجد کارکرد مثبتی هستند یا خیر؟

کمی به عقب برمی‌گردم. از بدو تأسیس جمهوری اسلامی ایران، جریانی که ابتدا به‌نام چپ [خط امام] و سپس اصلاح‌طلب شناخته می‌شد، کوشید ضمن تلاش برای درک صحیح وضع موجود، به بخشی از راه‌حل تبدیل شود. به‌عنوان نمونه در زمانی‌که گروه‌های سیاسی- نظامی عرصه سیاست و اجتماع را تسخیر کرده بودند، این جناح تلاش کرد بر وزن سیاست بیفزاید و از نظامی‌گری بکاهد یا به عبارتی از عرصه عمومی اسلحه‌زدایی کند که حاصل این تلاش به اعلامیه ده ماده‌ای دادستانی ختم شد. یا، در دوره‌ای که نظام اطلاعاتی کشور به‌شکل پراکنده اداره می‌شد و هر گروه به‌صلاحدید خود نسبت به عملکردش پاسخگو بود، تلاش شد نهاد اطلاعات کشور تجمیع شود و به‌عنوان یک وزارتخانه تحت اشراف قوه مقننه قرار بگیرد تا امر پاسخگویی ممکن شود.[۱] مضاف بر این‌ها می‌بایست به بحث زمان و مکان در فقه حکومتی ارجاع داد؛ باب این امر ابتدا از سوی بنیان‌گذار انقلاب اسلامی و در پی سنگینی نگاه فقه سنتی بر نظام تقنینی و حل مسئله کشور گشوده شد اما بعدتر جریان روشنفکری دینی با تلاش مضاعف بر آن شد نگاه و کارکردی متفاوت به دین ببخشد و از قرائت‌های تئوکراتیک و جزم‌اندیشانه بکاهد و بر ابعاد دموکراتیک و دگرخواهانه بیفزاید. افزون بر این‌ها می‌توان درباره آنچه بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران گذشت نیز، تأمل کرد؛ دولت اصلاحات توانست با ابتکاراتی پرستیژ ایران را در منطقه و جهان ارتقاء دهد و ضمناً، در بحران‌هایی مانند افغانستان، ۱۱ سپتامبر و همچنین حمله نظامی به عراق جنگ‌طلبی و تنش‌زایی را تعدیل کند. و، در آخر باید به انتخابات ۹۲ اشاره داشت که جریان اصلاحات به‌رغم پرونده‌ مفتوح انتخابات ۸۸ در جمیع ابعاد، به بن‌بست‌شکنی کمک کرد و در جهت کاستن از سرعت فرآیند فرسودگی کشور گام برداشت. البته همه این موارد طبعاً واجد خطاها و کاستی‌هایی بوده است، که فهرست‌کردن و نقد قاعده‌مند آن‌ها می‌تواند راهگشا باشد.

‌اینک اما به‌نظر می‌رسد دو فاکتور مذکور، یعنی درک صحیح وضع موجود، و نقش‌آفرینی به‌عنوان بخشی از راه‌حل، اگر نگوییم به بن‌بست رسیده، دست‌کم با بحران اساسی مواجه شده‌اند. بحرانی که دامن‌گیر احزاب اصلاح‌طلب، جبهه اصلاحات ایران و… نیز شده، و بیم آن می‌رود چون آفت به‌سراغ ریشه‌ها نیز برود.

درباره نظام ادراکی اصلاح‌طلبان. طی سالیان گذشته، مجموعه‌ای از تلاش‌ها رخ داد و کمک کرد تا اصلاح‌طلبان درکی ‌نسبتاً روشن از وضع موجود یا به تعبیری «منطق موقعیت» به‌دست بیاورند. این تلاش‌های سه وجهی شامل ۱) فعالیت مستمر و هدفمند حزبی- جبهه‌ای، ۲) کوشش‌های محققانه، و ۳) حضور مؤثر در نظام اداری کشور بوده است که امروزه هر سه وجه محل تأمل‌اند. یعنی آنچه مزیت نسبی اصلاح‌طلبان- به‌عنوان جریان آلترناتیو- به‌شمار می‌رفت، رقیق شده و رو به اضمحلال رفته است. در وجه اول شاهد فقدان خلاقیت حزبی از یک‌سو و کاستی‌های بسیار در تئوریک و پراتیک سیاست‌ورزی حزبی هستیم. در مقابل، رقیب که اساساً تحزب را امری ثانوی و مخل نظم عمودی- دستوری در سیاست می‌پندارد، ضمن آن‌که خود همچنان به زیست محفلی و باندی وفادار است تلاش می‌کند با حداکثر توان از احزاب رقیب سازمان‌زدایی کند. در وجه دوم با افت قابل ملاحظه تولیدات نظری، خاصه در زمینه مسائل توسعه و علوم انسانی روبرو هستیم و گاه، تلاش‌هایی رهزن و تعمیم‌های انحرافی را مشاهده می‌کنیم که نه‌تنها قابلیت انطباق بر شرایط کنونی ایران را ندارند بلکه مخل پروژه‌های اصلاحی می‌شوند. در سوی دیگر، جریان رقیب تلاش داشته از کلمات مشئومه و حوزه‌های ممنوعه از قبیل علوم انسانی، الهیات جدید و جز این‌ها قبح‌زدایی کند و به‌شکل قرارگاهی بر این حوزه‌ها متمرکز شود و آن‌ها را تصرف کند. تعدد نشریات علوم انسانی و برنامه‌های سمعی- بصری وابسته به نهادهای حاکمیتی تصویری به‌نسبت روشن از این وضعیت به نمایش می‌گذارد. البته که نگارنده معتقد است هنوز این جریان با جوشش‌‌ها و کوشش‌های تئوریک معتبر فاصله‌ای قابل توجه دارد. به این‌ها اضافه کنیم ارتقاء متوسط سواد عمومی و تسلط بر زبان‌های خارجی، و همچنین امکان دسترسی به منابع آکادمیک برای کنشگران آزاد و البته ابزارهای هوش مصنوعی، که قادرند بی‌نیاز از ایستگاه‌های مرسوم تغذیه فکری جناحی، خوراک‌ فکری شهروندان منفرد را تأمین کنند. در وجه سوم با عدم حضور مؤثر اصلاح‌طلبان در نظام اداری کشور مواجه هستیم. این عدم حضور تا حد زیادی معلول نگاه دگر‌ساز و غیریت‌ستیز ساخت قدرت بوده است چنانکه می‌بینیم عمده تلاش‌ جریان رقیب اصلاح‌طلبان بر فتح بوروکراسی و ویژه‌خواری، آن هم به مبتذل‌ترین شکل آن بوده است. اما از سوی دیگر نمی‌توان بر یک ضعف اساسی، یعنی عدم کادرسازی و از آن مهم‌تر محافظه‌کاری، حتی در مواجهه با اختیارات قانونی چشم بست. ضعفی که در درجه اول نظام ارتقاء جناحی- باندی و در درجه بعد انواع تبعیض‌های جنسی، قومی و… را در پی داشته است. مع‌الوصف، شاید بتوان گفت اشغال بوروکراسی و ورود به سیاهه حقوق-دستمزدِ دولت دیگر لزوماً مزیت یک جریان سیاسی آلترناتیو به‌حساب نخواهد آمد.

با این اوصاف می‌توان این‌گونه ادعا کرد که احزاب اصلاح‌طلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلی‌شان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.

نقش‌آفرینی به‌عنوان بخشی از راه‌حل. برای توضیح این سرفصل نخست می‌بایست تفکیکی میان سیاست پایین‌دستی (low politics) و سیاست بالادستی (high politics) قائل شد. اگر تا سالیان پیش میان این دو سطح از سیاست تعادلی برقرار بود، اینک به‌نظر می‌رسد کفه سیاست بالادستی به‌ سنگینی گرایش پیدا کرده است. بدین معنا که ساخت قدرت به ذیل اختیارات منصوص و حصری، و حتی شورای‌های قانونی/فراقانونی بسنده نکرده و خود رأساً به امور پایین‌دستی ورود کرده است. از دیگر سو، سیاست پایین‌دستی به‌حدی تنزل یافته است که اگر نگوییم هیچ‌گونه امکان اثرگذاری بر آن مترتب نیست، دست‌کم باید بر اثرگذاریِ حداقلی آن تفاهم کنیم؛ آن هم در حد جوانان حزب رستاخیز که نهایتاً ذیل سیاست دفاع از مصرف‌کننده، آمار گران‌فروشی و گران‌فروشان را گزارش می‌کردند!

این وضعیت چندعاملی چرخ فعالیت کنشگران اصلاح‌طلب را دستخوش اختلال کرده است. به عبارتی نه ورودی‌ها (inputs) با واقعیت همخوان‌اند، نه نظام هنجاری با مطالبات جامعه تنظیم است، و نه با ابداعات و بضاعت‌ کنونی راهی برای اثرگذاری باقی مانده است. برای این ادعا مثال‌هایی را ذکر می‌کنم که به‌ نظر موجب صدمه دیدن پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان شده‌اند. سابق بر این دستگاه ادراکی- تحلیلی جریان اصلاحات، حسب دریافت خود از وضع موجود از طریق ابزارهای در دسترس، به اموری به نسبت کلان واکنش نشان می‌داد. برای نمونه می‌توان به مجموعه بیانیه‌های تحلیلی جبهه مشارکت ایران اسلامی اشاره داشت. بخشی از آن متون، فارغ از آن‌که در یک ساعت «س» بدل به کیفرخواست شدند، ایستارهایی را فراهم آوردند که عمدتاً، گفت‌و‌گو و نقد در عرصه عمومی را به‌‌دنبال داشتند. حال آن‌که امروز با تغییر گارد حاکمیت و گذار به الگوهایی جدید و نامتعارف از جمله در:

الف. مسئله واگذاری و تخصیص منابع،

ب. مسئله خصوصی‌سازی،

پ. مسئله نظام دانش و طبقاتی شدن آن،

ت. مسئله کارگران و زیر ضرب رفتن آن‌ها و فقدان توان چانه‌زنی مؤثر این قشر،

ث. مسائل نظام درمان و تعرفه‌ها،

ج. مسئله شهر و الگوی دفرمه توسعه آن،

چ. مسئله تبعیض مضاعف در تحرک‌های عمودی در بوروکراسی خاصه در مورد زنان و نیروهای مستقل و صاحب فکر، و…

کوششی درخور، جهت فهم مسئله و تجویز راه‌حل صورت نمی‌پذیرد یا اگر هم تلاشی صورت می‌گیرد، ارتباط مؤثری با جامعه هدف برقرار نمی‌کند. به عبارتی جریانی که سابقاً دارای تصویری کلان از نظام اداره عمومی کشور بود، اینک فاقد آن تصویر شده است. به این‌ها اضافه کنیم مواردی که به سیاست‌های کلی نظام راجع است و اساساً باب گفت‌و‌گو درباره‌شان بسته است؛ خواه به‌علت محافظه‌کاری، خواه به‌دلیل فقدان تئوری منسجم و منطبق با واقعیت، و خواه به‌سبب انذارها و محدودیت‌ها.

این وضعیت ترسیم شده سه پیامد را به‌دنبال دارد. نخست آن‌که کارویژه اصلاح‌طلبان- که همان دیوار حائل (بالشتک ضربه‌گیر) میان جامعه و حکومت بود، از میان می‌رود. یعنی حاکمیت صرفاً خود را در برابر توده مردم می‌بیند و طبعاً «قهر» را بر سایر ابزارها رجحان می‌دهد. دوم آن‌که، جامعه به‌سوی نوعی خودبسندگی هدایت می‌شود و بی‌پشتوانه و بدون تئوری و پیوستگی تاریخی به وادی عمل وارد می‌شود و به‌شکل اقتضایی عمل می‌کند. نام این وضعیت را می‌توان «تسطیح سیاست» نهاد، بدین معنا که تصادم دولت و جامعه به‌غایت افزایش پیدا می‌کند و مردم مستمراً متحمل هزینه‌های گزاف می‌شوند. ضربه‌ناپذیری- یا ضربه‌پذیری حداقلی- مردم به‌شکل توده‌ای در دولت اصلاحات می‌تواند مؤید این تحلیل و اهمیت این کارویژه اساسی باشد؛ چنانکه در تمامی ادوار دولت در جمهوری اسلامی جز دولت اصلاحات ضربه‌پذیری توده‌ای، چه برآمده از اعتراض و چه برخاسته از شورش وجود داشت و دولت نتوانست به‌عنوان ضربه‌گیر از وارد آمدن خسارت به مردم بکاهد. سوم آن‌که متعاقب این روند نوعی تصویرسازی دفرمه به نظام تحلیلی اصلاح‌طلبان تحمیل می‌شود. نخستین مرحله این تصویرسازی، اختلال در نظام مسئله‌یابی است. این اختلال، که شاید در پزشکی نیز شایع باشد، با تشخیص نادرست بیماری و تجویز نادرست دارو همراه است. مرتبط کردن سنگ‌اندازی‌ها در پروسه‌های اصلاحی، و برگشت‌پذیری آن‌ها به مؤلفه‌هایی چون «لحن»، «ادبیات تحریک‌آمیز» و… جزئی از این نظام اختلالی است؛ حال آن‌که می‌توان فهرستی از لحن‌های آرام، و ادبیات غیرتحریک‌آمیز را بر آفتاب فکند و این فرضیه را ابطال کرد. دومین مرحله این تصویرسازی «برساختن خصم‌‌» است. چنانکه اختلال در نظام مسئله‌یابی به هسته مرکزی یک تفکر بدل شود، ناخودآگاه آن تفکر به برساختن خصم رهنمون می‌شود. بدین معنا که آگاهانه یا از سر خطای تحلیلی صرفاً به بخشی از صحنه سیاست نور تابانده و خصمِ جدید علت‌العلل مسائل معرفی می‌شود. حال آن‌که اساساً منطق اصلاحات، نه خصم‌پرور است و نه حذف‌محور.‌

در بخش‌های بعدی این یادداشت، تلاش خواهم کرد به طرح پیشنهادها و تجویزهایی ناظر به آینده جریان اصلاحات بپردازم.

 

پی‌نوشت:

[۱] خوانندگان می‌توانند برای مطالعه بیشتر به مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی و پیشنهادهای مطرح در زمینه تأسیس نهاد اطلاعاتی کشور مراجعه کنند.

دیگر خبرها

  • چه اسم و فامیلی را می‌توان تغییر داد؟
  • شهرداری تهران: آماری از تعداد دقیق موش‌های شهر تهران وجود ندارد/ می‌توان زاد و ولد آنها را کنترل کرد
  • شبی که نمره تمام بازیکنان سپاهان 20 بود!
  • اسفندیار: هیچ رقیبی برای خودم نمی‌بینم
  • بهبود توان تفکیک مکانی دمای سطح با روش محققان دانشگاه تهران
  • وقتی از یک پل می توان پول هنگفت درآورد!
  • جلوی بی‌حجابی را با همراهی مردم می‌توان گرفت
  • اصلاح‌طلبان؟ خیر، متشکرم!
  • بررسی ویژگی های انواع گیت کنترل تردد
  • توان علمی دانشگاه فردوسی مشهد باید به حل مشکلات کمک کند